دختر بلیط فروش

سکانس دوم: ارباب!

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ



تصویر از اینترنت گرفته شده


همانطور که در سکانس اول توضیح داده شد , اول اسفند ماه است و ازدحام بلیط فروشی کاملا مشهود است.
صندلی های انتظار دفتر پر شده و خیلی ها ایستاده بودند و منتظر صدور بلیط مورد نظر تا اینکه...
صدای زنگ تلفن باعث شد از مراجعی که برای همان لحظه بلیط می خواست عذر خواهی کنم تا جواب تلفن را دهم و بعد ادامه کارش...
-الو بفرمایید!

* سلام خانم برای فلان شهر(مقصد با سکانس اول یکی بود) فردا چه ساعت هایی بلیط دارید؟
-سلام , شما برای صبح بلیط میخواهید یا بعد از ظهر ؟
*دارم میگم چه ساعت هایی؟ شما فقط جواب بده !
-آقا اینجا مسافر دقیقه نود دارم ممکن است لیست بسته شود و مسافر جابماند اگر برای صبح میخواهید که ساعت 10 , 11 ماشین هست
*بقیه را هم بگید دیگه (با لحنی تند) تمام ساعتها!
-پس لطفا چند لحظه گوشی دستتان, دارم  کار این مسافر دقیقه نودی انجام می دهم , گوشی..
در چند لحظه ادامه مشخصات مسافر دقیقه نودی را که فقط گرفتن شماره تماسش بود تمام و بلیط را صادر کردم و دوباره جواب گوشی تلفن که هنوز دستم بود را دادم...
- الو برای فردا می خواستید دیگه...
-الو , الو...
مکالمه قطع شده بود,
 به خیال اینکه ایراد از خطوط است و الان دوباره تماس  میگیرد گوشی را گذاشتم و کار دیگر مراجعین که مدت زیادی هم منتظر بودند را انجام میدادم که تلفن زنگ خورد...
- الو , بفرمایید
ولی کسی جواب نداد!
دوباره قطع شد
مجددا مشغول ثبت مشخصات مسافران در سیستم شدم مسافر هم کارت بانکی را تحویل داد و گفت کرایه را از حساب این کارت کم کنید ,داشتم کارت میکشیدم که دوباره تلفن زنگ خورد و عملیات کات خوان متوقف شد!
نمایشگر تلفن همان شماره را نشان میداد ,گوشی را برداشتم قطع شده بود!
صدای زمزمه ی مسافران را می شنیدم
شاید از اینکه کارشان طول کشیده غر می زدند و شاید...
برای یک لحظه شک کردم که آنان می پندارند مبادا مزاحم تلفنی دارد این خانم!
حتی از این فکر هم خجالت می کشیدم
در دلم دعا میکردم یا تماس گیرنده جوابگوی تماسش باشد یا اصلا تماس نگیرد
خلاصه اینکه این اتفاق چند بار روی داد به هر زحمتی بود کار تمام مراجعین حاضر را انجام دادم و برای چند دقیقه دفتر خلوت شد.
مشغول حساب صندوق شدم که ناگاه انگار که دروازه شر به رویم باز شده باشد با صدایی بسیار بلند لحنی طلبکارانه و ادبیاتی فاقد ادب ! مواجه شدم .
خاااااانم! چرا وقتی من  تماس میگییییییرم جوابم را نمیدهی؟
حالت حمله به خودش گرفته بود!
انگشتش را مستقیما به سمت چشمم برد و علنی عربده می کشید!
 خاااااااانم چرا تلفن من را قطع میکنی؟
می دانی من که هستم؟
من مدیر آژانس **** هستم (یک تاکسی تلفنی در شهرما)!
من ارباب رجوع شما هستم
یعنی ارباب تو هستم!
میفهمی !
ارباب !
باید هرچه میگویم انجام دهی!
تمام این کلمات فوق را با عربده کشی میگفت و حالتی شبیه به حمله ی از پیش طراحی شده پیش آمده بود!
کاملا مشخص بود فقط به قصد تحریک و درگیری انگشتش را به چشمانم نزدیک میکرد و مرا میترساند!
چند مشت بر پرینتر و یک ضربه بر مانیتور باعث شد که از شدت ضربه مانیتور خم شود و نزدیک بود که از روی میز به زمین بیافتد!
با یک دست مانیتور را گرفتم و با یک دست گوشی تلفن را برداشتم که جناب مدیر آژانس**** مانع از برقراری تماس شد و پرسید :
*میخواهی چکار کنی ؟ ها؟ به کجا زنگ میزنی؟
- به پلیس 110 زنگ میزنم تا به داد من برسند ، شما به این دفتر حمله کردید و مانیتور را نزدیک بود بشکنید!
- عربده میکشید و انگشتتان را به قصد ایجاد درگیری به چشمم نزدیک میکنید!
-اگر شما همانی هستید که تماس میگرفتید و قطع میکردید با یک چک پرینت از مخابرات میشود مزاحمت شما را ثابت کرد !
-مسافرانی که اینجا بودند همه شاهد مزاحمت شما بودند و میشود برای شهادت در این مورد با آنها تماس گرفت چون شماره های آنان به همراه مشخصات در سیستم ثبت شده است!
- در ضمن ارباب خداست!
*من مزاحم شدم؟ من آمده ام فقط بلیط بگیرم !
-اگر قصد بلیط گرفتن دارید بفرمایید بنشینید
*من ارباب تو هستم ! من مدیر آژانس**** هستم ! نیامده ام که بنشینم
فقط آمده ام بگویم شما به من احترام نمیگزارید, شما موظف به اجرای دستور من هستید! وقتی از آژانس****(همان تاکسی تلفنی که مدیرش بود) تماس میگیرم باید همان لحظه کارم را انجام دهید شما اصلا جواب تلفن هایم را ندادید و شما به عنوان یک منشی باید به من که مدیر آژانس**** هستم احترام بگذارید و....

از صدای عربده کشی او گوشهایم سوت میکشید
لابد مغازه های اطراف و همسایه ها عربده کشی های او راشنیده اند, هنوز دستش را مشت میکرد و به پرینتر میکوبید, از ترس اینکه به من حمله کند و دست نامحرم به من برسد(پناه بر خدا) به سمت در دفتر دویدم تا بیرون بروم که او مانع از این کار شد با دو دستش در را گرفته بود و نمیگذاشت از دفتر خارج شوم
*خانم این کار را نکنید!
*آبرویم در خطر است (لحنش آرامتر شد) من را از دفتر بیرون نکنید(فکر میکرد بیرونش میکنم ) زن و بچه ام در ماشین رو بروی دفتر هستند و دارند من را نگاه میکنند (دوباره عصبانی شد) اگر مرا بیرون بیاندازید من جلوی خانواده ام کوچک میشوم!

یا خدا
این دیگر چه نقشه ای بود!
با قصد تحریک و درگیری که آمده بود, الان هم که معلوم شد نیروی پشتیبانی در ماشین نظاره گر ماجرا هستند
با تمام قدرتی که داشتم بالاخره موفق شدم در دفتر را باز کنم و قائله را تمام کنم همان فکر او را اجرا کردم , یعنی با اشاره به بیرون و گفتن بفرمایید بیرون به طور معجزه آسایی نجات یافتم
او رفت
خدا را شکر میکردم که سالم هستم
به این فکر میکردم که آیا آبروی من منشی بی ارزش است؟
یا اینکه آبروی به زعم خودش ارباب مهمتر و با ارزشتر از آبروی یک
دختر منشی محجبه و خانواده دار است ؟
پایان سکانس دوم....



 

نظرات  (۲)

وای چه بی ادبانه
از اون حالت ارباب گفتن حالم بد شد


ممنون از سر زدنتون
پاسخ:
سلام
ارباب همه خدای متعال است

سلام

 سال نو شما پیشاپیش مبارک

 

:)

پاسخ:
سلام
سال خوبی داشته باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">